ترسیدن خانم
همه ی بچّه ها سر جاهایشان نشسته بودند ولی علی سر جایش ننشسته بود . علی یک آشغال داشت که می خواست آن را توی سطل آشغال بندازد. خانم وارد کلاس شد . اوّل علی را ندید. علی به فکرش رسید که خانم را بترساند البته برای شوخی کردن. علی بعد خانم را ترساند .همه ی بچّه ها خندیدیم و حتی خود خانم هم خنده اش گرفت. ...
نویسنده :
پوریا
3:08